هنگامی که دانشمندان، شاعر فیلسوف یا دیوانه میشوند.
هنگامی که بحرانها پیدرپی درمیگیرند، هنگامی است که تصویر مالوف جهان در هم میریزید. احساس عدم امنیت به طرزی فراگیر دامنگیر جامعه علمی میشود، دیگر کاری از دست عقلای پارادایم بر نمیآید. در این زمان بنیان پارادایم در حال فروپاشیدن است. همه جا سخن از پارادایم است و اینکه چطور میشود آن را همچنان حفظ کرد، و این خود نشانه بدی است. در اینجاست که دانشمندان برای حفظ پارادایم خود را به آب و آتش میزنند، و آسمان و ریسمان را به هم میبافند. آنان که تا پیش از این فلسفه را به پشیزی نمیگرفتند اینک برای نجات پارادایم بدان متوسل میشوند. حتی بدتر از آن شاعر میشوند، یا دیوانهایی از همین دست. برای مثال کوون، ولفگانگ پائولی را مثال میزند که در واکنش به بحران فیزیک در سال 1924 به دوستش چنین مینویسد: «در حال حاضر اوضاع فیزیک باز به شدت به هم ریخته است. در هر حال برای من بسیار دردناک است. ای کاش دلقک سینما یا چیزی نظیر آن بودم و هرگز کلامی از فیزیک نمیشنیدم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا نظر بدهید و آزادانه انتقاد کنید.