ما به پارادایم ایمان میآوریم!
فرایند پذیرش یک پارادایم همچون فراگرد گرویدن به یک دین و آیین است. ما دین را برمیگزینیم تا بدان ایمان بیاوریم. دین موضوع ایمان است، و ایمان واقعیتی روانی و حقیقتی پارادکسیکال. ما ایمان میآوریم اما نه تدریجی، بلکه به یک باره. ایمان از مقوله منطق نیست، بلکه از مقوله تشویق و ترغیب است. استدلالهای نیز که اقامه میشوند تا ایمان بیاوریم استدلالهای منطقی نیستند، بلکه از نوع استدلالهای اقناعیاند. ما به پارادایم به جهت آنکه صادق است یا احتمال صدق آن میرود ایمان نمیآوریم، بلکه ما آن را صادق میپنداریم چون به آن ایمان داریم. پارادایمها هیچگاه به سبب ناهنجاریها و موارد مبطل که تعداد آنها کم هم نبودهاست، ابطال نشدهاند. حتی اینکه چه چیزی را باید امر مبطل تلقی کرد خود امری داده شده نیست. اساسا ابطال و تایید مقولاتی منطقیاند و ما پارادایم را به سبب دلایل منطقی نپذیرفتهایم تا به جهت آنها رها کنیم. ما حتی موارد مبطل را نمیبینیم، یا آنها را جدی تلقی نمیکنیم، یا معتقدیم که حتما در آینده فکری برای آنها خواهیم کرد. پارادایم به سبب ماهیت خود از ابطال میگریزد. تشکیک در اصول پارادایم تمسخر کسانیاست که به آن ایمان دارند، که این گناهی است نابخشودنی! و حاصلی ندارد جز انزوا و طردشدگی. اما وقتی ایمانها به طور جمعی متزلزل گردید، آنوقت است که پارادایم در مقوله آگاهی قرار میگیرید، انتقادها شدت و گسترش مییابد، بنیانها به پرسش گرفته میشوند و پارادایم به ابژه شناخت بدل میگردد. اینک دیگر پارادایم که در پس پشت چشمها قرار داشت در مقابل آن قرار میگیرد. سرنوشت پارادایم به درجه فراگیری بحران بستگی دارد. این بحران، بحران ایمان و بحران مشروعیت است ودر صورت استمرار به انقلاب منجر میگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا نظر بدهید و آزادانه انتقاد کنید.