۲۲ اسفند ۱۳۸۷

«سرآغاز کار هنری» اثر مارتین هایدگر؛ (outline) قسمت سوم

heidy

ت. تاریخ تفسیر شیء که نمایانگر تقدیری‌است که تفکر غربی مطابق با آن تا کنون وجود موجود را به اندیشه درآورده است ضمنا خود اشارتی‌است. برتری تفسیر شیء به ماده و صورت بر دیگر تفاسیری که گفته آمد تصادفی نیست و نشان از آن دارد که نخست می‌باید ابزار بودن ابزار را جویا شویم. شاید که شیئیت شیء را نیز از رهگذر آن دریابیم.

ث. اما ابزار بودن ابزار به چیست؟ در این میان شیوه ما در نزدیک شدن به این پرسش توصیف ابزار است آنگونه که هست بی استناد به هیچ نظریه فلسفی.

1. ابزاری را برمی‌گزینیم. برای مثال یک جفت کفش روستایی. و بدان می‌نگریم. تابلوی ون‌گوگ درست چنین تصویری را از یک جفت کفش روستایی شاید متعلق به یک زن کشاورز به دست می‌دهد.
1.1-از این ابزار برای پوشاندن پا استفاده می‌شود. این را از پیش نیز می‌دانستیم. ابزار بودن ابزار به کارایی آن است. در ابزار بودن ابزار است که ابزار آن است که هست. «هر چه کم‌تر زن کشاورز به کفش بیندیشد و یا به آن نگاه کند و یا حتی فقط آن را حس کند، بیشتر کفش، کفش است [یا کفش کفش‌تر است]» [19]
1.2-وگرچه این تابلو تنها یک جفت کفش کشاورز را در فضایی نامشخص به تصویر می‌کشد با این همه: «در دهانه تاریک درونسوی پوسیده‌ی پوزار خشک شده است خستگی گام‌های کار. در سنگینی خشن پوزار، سختی گام‌های کند، در طول شیارهای هماره همانند و تا دوردست گسترده‌ی کشتگاهی که بر فراز آن باد خزان وزان است، انباشته شده است. نمناکی و سرشاری خاک بر چرم نشسته است. خلوت کوره‌راه، به گاه فرود شامگاهان، به زیر تخت کفش خزیده است. در کفش ندای خاموش زمین طنین‌انداز است، با بخشش آرام دانه برس و درخودشکستگی بی‌وجه آیش دور از معبر زمستانه. در این ابزار جای گرفته‌است، بی‌شکایت از نان اندیشیدن، بی‌گفتار شادمان شدن از باز هم برآوردن نیاز، تشویش زایش و لرزش از هول مرگ.» [19] و در میابیم که:
1.2.1-این ابزار به زمین تعلق دارد و در عالم کشاورز نگاه داشته می‌شود.
1.2.2-«و از این تعلق داشتن نگاه داشته شده است که ابزار خود، در خود آرمیده، بر‌می‌آید.» [19]
1.2.3-ابزار بودن ابزار به کارایی آن‌است و کارایی وابسته وجود ذاتی ابزار در تمامیت آن. و این را استواری گویند. به برکت این استواری است که«ابزار، زن کشاورز را به نیوشایی ندای خاموش زمین بار داده است.» و او از دنیای خود خاطر جمع است. پس
1.2.4-برای زن کشاورز و امثال او عالم و زمین تنها در ابزار است که حاضر است. و
1.2.5-کارایی ابزار وابسته استواری آن است. ابزاری که در گوشه‌ایی افتاده است فاقد این استواری است و چیزی است در حد یک ابزار خشک و خالی. غیاب استواری، عادی شدن ملال‌آور ابزار را به دنبال دارد. اما این عادی شدن تنها شأن وجودی آن را نشان می‌دهد. ولی هنوز این کارایی است که به چشم می‌آید. و تو گویی که ابزار همان صورتی‌است که بر ماده‌ایی نقش زده‌اند. ولیک «ابزار بودن ابزار اصل و منشأ دورتری دارد. و ماده و صورت و تمایز آن، سرآغازی دارد ژرف‌تر.» [19]
1.2.6-«آرام ابزار در خود آرمیده، به استواری آن است.» [19] در این آرام حقیقت ابزار نهفته است.

ج-ابزار بودن ابزار را دریافتیم نه از راه توصیف یا توضیح یک جفت کفش واقعی که در برابر خود قرار داده باشیم. بلکه آن را در مواجهه با اثر ون‌گوگ دریافتیم. نقاشی با ما سخن گفته است.

چ-نقاشی ون‌گوگ حقیقت ابزار [در اینجا یک جفت کفش روستایی] را ناپوشیده می‌دارد. ناپوشیدگی التئیا است. اثر هنری مأوا و مجلای حقیقت است. در اثر هنری حقیقت موجود خود را در کار نشانده است. و نشاندن به قیام آوردن است.موجود در اثر هنری به نور وجودش قیام می‌یابد.پس

ح-ذات هنر عبارت است از خودرا-در-کار-نشاندن حقیقت.

«سرآغاز کار هنری» اثر مارتین هایدگر؛ (outline) قسمت سوم

ت. تاریخ تفسیر شیء که نمایانگر تقدیری‌است که تفکر غربی مطابق با آن تا کنون وجود موجود را به اندیشه درآورده است ضمنا خود اشارتی‌است. برتری تفسیر شیء به ماده و صورت بر دیگر تفاسیری که گفته آمد تصادفی نیست و نشان از آن دارد که نخست می‌باید ابزار بودن ابزار را جویا شویم. شاید که شیئیت شیء را نیز از رهگذر آن دریابیم.

ث. اما ابزار بودن ابزار به چیست؟ در این میان شیوه ما در نزدیک شدن به این پرسش توصیف ابزار است آنگونه که هست بی استناد به هیچ نظریه فلسفی.

1. ابزاری را برمی‌گزینیم. برای مثال یک جفت کفش روستایی. و بدان می‌نگریم. تابلوی ون‌گوگ درست چنین تصویری را از یک جفت کفش روستایی شاید متعلق به یک زن کشاورز به دست می‌دهد.

1.1-از این ابزار برای پوشاندن پا استفاده می‌شود. این را از پیش نیز می‌دانستیم. ابزار بودن ابزار به کارایی آن است. در ابزار بودن ابزار است که ابزار آن است که هست. «هر چه کم‌تر زن کشاورز به کفش بیندیشد و یا به آن نگاه کند و یا حتی فقط آن را حس کند، بیشتر کفش، کفش است [یا کفش کفش‌تر است]» [19]

1.2-وگرچه این تابلو تنها یک جفت کفش کشاورز را در فضایی نامشخص به تصویر می‌کشد با این همه: «در دهانه تاریک درونسوی پوسیده‌ی پوزار خشک شده است خستگی گام‌های کار. در سنگینی خشن پوزار، سختی گام‌های کند، در طول شیارهای هماره همانند و تا دوردست گسترده‌ی کشتگاهی که بر فراز آن باد خزان وزان است، انباشته شده است. نمناکی و سرشاری خاک بر چرم نشسته است. خلوت کوره‌راه، به گاه فرود شامگاهان، به زیر تخت کفش خزیده است. در کفش ندای خاموش زمین طنین‌انداز است، با بخشش آرام دانه برس و درخودشکستگی بی‌وجه آیش دور از معبر زمستانه. در این ابزار جای گرفته‌است، بی‌شکایت از نان اندیشیدن، بی‌گفتار شادمان شدن از باز هم برآوردن نیاز، تشویش زایش و لرزش از هول مرگ.» [19] و در میابیم که:

1.2.1-این ابزار به زمین تعلق دارد و در عالم کشاورز نگاه داشته می‌شود.

1.2.2-«و از این تعلق داشتن نگاه داشته شده است که ابزار خود، در خود آرمیده، بر‌می‌آید.» [19]

1.2.3-ابزار بودن ابزار به کارایی آن‌است و کارایی وابسته وجود ذاتی ابزار در تمامیت آن. و این را استواری گویند. به برکت این استواری است که«ابزار، زن کشاورز را به نیوشایی ندای خاموش زمین بار داده است.» و او از دنیای خود خاطر جمع است. پس

1.2.4-برای زن کشاورز و امثال او عالم و زمین تنها در ابزار است که حاضر است. و

1.2.5-کارایی ابزار وابسته استواری آن است. ابزاری که در گوشه‌ایی افتاده است فاقد این استواری است و چیزی است در حد یک ابزار خشک و خالی. غیاب استواری، عادی شدن ملال‌آور ابزار را به دنبال دارد. اما این عادی شدن تنها شأن وجودی آن را نشان می‌دهد. ولی هنوز این کارایی است که به چشم می‌آید. و تو گویی که ابزار همان صورتی‌است که بر ماده‌ایی نقش زده‌اند. ولیک «ابزار بودن ابزار اصل و منشأ دورتری دارد. و ماده و صورت و تمایز آن، سرآغازی دارد ژرف‌تر.» [19]

1.2.6-«آرام ابزار در خود آرمیده، به استواری آن است.» [19] در این آرام حقیقت ابزار نهفته است.

ج-ابزار بودن ابزار را دریافتیم نه از راه توصیف یا توضیح یک جفت کفش واقعی که در برابر خود قرار داده باشیم. بلکه آن را در مواجهه با اثر ون‌گوگ دریافتیم. نقاشی با ما سخن گفته است.

چ-نقاشی ون‌گوگ حقیقت ابزار [در اینجا یک جفت کفش روستایی] را ناپوشیده می‌دارد. ناپوشیدگی التئیا است. اثر هنری مأوا و مجلای حقیقت است. در اثر هنری حقیقت موجود خود را در کار نشانده است. و نشاندن به قیام آوردن است.موجود در اثر هنری به نور وجودش قیام می‌یابد.پس

ح-ذات هنر عبارت است از خودرا-در-کار-نشاندن حقیقت.

ت. تاریخ تفسیر شیء که نمایانگر تقدیری‌است که تفکر غربی مطابق با آن تا کنون وجود موجود را به اندیشه درآورده است ضمنا خود اشارتی‌است. برتری تفسیر شیء به ماده و صورت بر دیگر تفاسیری که گفته آمد تصادفی نیست و نشان از آن دارد که نخست می‌باید ابزار بودن ابزار را جویا شویم. شاید که شیئیت شیء را نیز از رهگذر آن دریابیم.

ث. اما ابزار بودن ابزار به چیست؟ در این میان شیوه ما در نزدیک شدن به این پرسش توصیف ابزار است آنگونه که هست بی استناد به هیچ نظریه فلسفی.

1. ابزاری را برمی‌گزینیم. برای مثال یک جفت کفش روستایی. و بدان می‌نگریم. تابلوی ون‌گوگ درست چنین تصویری را از یک جفت کفش روستایی شاید متعلق به یک زن کشاورز به دست می‌دهد.

1.1-از این ابزار برای پوشاندن پا استفاده می‌شود. این را از پیش نیز می‌دانستیم. ابزار بودن ابزار به کارایی آن است. در ابزار بودن ابزار است که ابزار آن است که هست. «هر چه کم‌تر زن کشاورز به کفش بیندیشد و یا به آن نگاه کند و یا حتی فقط آن را حس کند، بیشتر کفش، کفش است [یا کفش کفش‌تر است]» [19]

1.2-وگرچه این تابلو تنها یک جفت کفش کشاورز را در فضایی نامشخص به تصویر می‌کشد با این همه: «در دهانه تاریک درونسوی پوسیده‌ی پوزار خشک شده است خستگی گام‌های کار. در سنگینی خشن پوزار، سختی گام‌های کند، در طول شیارهای هماره همانند و تا دوردست گسترده‌ی کشتگاهی که بر فراز آن باد خزان وزان است، انباشته شده است. نمناکی و سرشاری خاک بر چرم نشسته است. خلوت کوره‌راه، به گاه فرود شامگاهان، به زیر تخت کفش خزیده است. در کفش ندای خاموش زمین طنین‌انداز است، با بخشش آرام دانه برس و درخودشکستگی بی‌وجه آیش دور از معبر زمستانه. در این ابزار جای گرفته‌است، بی‌شکایت از نان اندیشیدن، بی‌گفتار شادمان شدن از باز هم برآوردن نیاز، تشویش زایش و لرزش از هول مرگ.» [19] و در میابیم که:

1.2.1-این ابزار به زمین تعلق دارد و در عالم کشاورز نگاه داشته می‌شود.

1.2.2-«و از این تعلق داشتن نگاه داشته شده است که ابزار خود، در خود آرمیده، بر‌می‌آید.» [19]

1.2.3-ابزار بودن ابزار به کارایی آن‌است و کارایی وابسته وجود ذاتی ابزار در تمامیت آن. و این را استواری گویند. به برکت این استواری است که«ابزار، زن کشاورز را به نیوشایی ندای خاموش زمین بار داده است.» و او از دنیای خود خاطر جمع است. پس

1.2.4-برای زن کشاورز و امثال او عالم و زمین تنها در ابزار است که حاضر است. و

1.2.5-کارایی ابزار وابسته استواری آن است. ابزاری که در گوشه‌ایی افتاده است فاقد این استواری است و چیزی است در حد یک ابزار خشک و خالی. غیاب استواری، عادی شدن ملال‌آور ابزار را به دنبال دارد. اما این عادی شدن تنها شأن وجودی آن را نشان می‌دهد. ولی هنوز این کارایی است که به چشم می‌آید. و تو گویی که ابزار همان صورتی‌است که بر ماده‌ایی نقش زده‌اند. ولیک «ابزار بودن ابزار اصل و منشأ دورتری دارد. و ماده و صورت و تمایز آن، سرآغازی دارد ژرف‌تر.» [19]

1.2.6-«آرام ابزار در خود آرمیده، به استواری آن است.» [19] در این آرام حقیقت ابزار نهفته است.

ج-ابزار بودن ابزار را دریافتیم نه از راه توصیف یا توضیح یک جفت کفش واقعی که در برابر خود قرار داده باشیم. بلکه آن را در مواجهه با اثر ون‌گوگ دریافتیم. نقاشی با ما سخن گفته است.

چ-نقاشی ون‌گوگ حقیقت ابزار [در اینجا یک جفت کفش روستایی] را ناپوشیده می‌دارد. ناپوشیدگی التئیا است. اثر هنری مأوا و مجلای حقیقت است. در اثر هنری حقیقت موجود خود را در کار نشانده است. و نشاندن به قیام آوردن است.موجود در اثر هنری به نور وجودش قیام می‌یابد.پس

ح-ذات هنر عبارت است از خودرا-در-کار-نشاندن حقیقت.

«سرآغاز کار هنری» اثر مارتین هایدگر؛ (outline) قسمت سوم

ت. تاریخ تفسیر شیء که نمایانگر تقدیری‌است که تفکر غربی مطابق با آن تا کنون وجود موجود را به اندیشه درآورده است ضمنا خود اشارتی‌است. برتری تفسیر شیء به ماده و صورت بر دیگر تفاسیری که گفته آمد تصادفی نیست و نشان از آن دارد که نخست می‌باید ابزار بودن ابزار را جویا شویم. شاید که شیئیت شیء را نیز از رهگذر آن دریابیم.

ث. اما ابزار بودن ابزار به چیست؟ در این میان شیوه ما در نزدیک شدن به این پرسش توصیف ابزار است آنگونه که هست بی استناد به هیچ نظریه فلسفی.

1. ابزاری را برمی‌گزینیم. برای مثال یک جفت کفش روستایی. و بدان می‌نگریم. تابلوی ون‌گوگ درست چنین تصویری را از یک جفت کفش روستایی شاید متعلق به یک زن کشاورز به دست می‌دهد.

1.1-از این ابزار برای پوشاندن پا استفاده می‌شود. این را از پیش نیز می‌دانستیم. ابزار بودن ابزار به کارایی آن است. در ابزار بودن ابزار است که ابزار آن است که هست. «هر چه کم‌تر زن کشاورز به کفش بیندیشد و یا به آن نگاه کند و یا حتی فقط آن را حس کند، بیشتر کفش، کفش است [یا کفش کفش‌تر است]» [19]

1.2-وگرچه این تابلو تنها یک جفت کفش کشاورز را در فضایی نامشخص به تصویر می‌کشد با این همه: «در دهانه تاریک درونسوی پوسیده‌ی پوزار خشک شده است خستگی گام‌های کار. در سنگینی خشن پوزار، سختی گام‌های کند، در طول شیارهای هماره همانند و تا دوردست گسترده‌ی کشتگاهی که بر فراز آن باد خزان وزان است، انباشته شده است. نمناکی و سرشاری خاک بر چرم نشسته است. خلوت کوره‌راه، به گاه فرود شامگاهان، به زیر تخت کفش خزیده است. در کفش ندای خاموش زمین طنین‌انداز است، با بخشش آرام دانه برس و درخودشکستگی بی‌وجه آیش دور از معبر زمستانه. در این ابزار جای گرفته‌است، بی‌شکایت از نان اندیشیدن، بی‌گفتار شادمان شدن از باز هم برآوردن نیاز، تشویش زایش و لرزش از هول مرگ.» [19] و در میابیم که:

1.2.1-این ابزار به زمین تعلق دارد و در عالم کشاورز نگاه داشته می‌شود.

1.2.2-«و از این تعلق داشتن نگاه داشته شده است که ابزار خود، در خود آرمیده، بر‌می‌آید.» [19]

1.2.3-ابزار بودن ابزار به کارایی آن‌است و کارایی وابسته وجود ذاتی ابزار در تمامیت آن. و این را استواری گویند. به برکت این استواری است که«ابزار، زن کشاورز را به نیوشایی ندای خاموش زمین بار داده است.» و او از دنیای خود خاطر جمع است. پس

1.2.4-برای زن کشاورز و امثال او عالم و زمین تنها در ابزار است که حاضر است. و

1.2.5-کارایی ابزار وابسته استواری آن است. ابزاری که در گوشه‌ایی افتاده است فاقد این استواری است و چیزی است در حد یک ابزار خشک و خالی. غیاب استواری، عادی شدن ملال‌آور ابزار را به دنبال دارد. اما این عادی شدن تنها شأن وجودی آن را نشان می‌دهد. ولی هنوز این کارایی است که به چشم می‌آید. و تو گویی که ابزار همان صورتی‌است که بر ماده‌ایی نقش زده‌اند. ولیک «ابزار بودن ابزار اصل و منشأ دورتری دارد. و ماده و صورت و تمایز آن، سرآغازی دارد ژرف‌تر.» [19]

1.2.6-«آرام ابزار در خود آرمیده، به استواری آن است.» [19] در این آرام حقیقت ابزار نهفته است.

ج-ابزار بودن ابزار را دریافتیم نه از راه توصیف یا توضیح یک جفت کفش واقعی که در برابر خود قرار داده باشیم. بلکه آن را در مواجهه با اثر ون‌گوگ دریافتیم. نقاشی با ما سخن گفته است.

چ-نقاشی ون‌گوگ حقیقت ابزار [در اینجا یک جفت کفش روستایی] را ناپوشیده می‌دارد. ناپوشیدگی التئیا است. اثر هنری مأوا و مجلای حقیقت است. در اثر هنری حقیقت موجود خود را در کار نشانده است. و نشاندن به قیام آوردن است.موجود در اثر هنری به نور وجودش قیام می‌یابد.پس

ح-ذات هنر عبارت است از خودرا-در-کار-نشاندن حقیقت.