۰۶ فروردین ۱۳۸۷

راهنمای هنر زندگی و خرد ناب؛ تائو تچینگ

pd742658_s

وقتی مردم برخی چیزها را زیبا می‌دانند

چیزهای دیگر زشت می‌شوند.

وقتی مردم برخی چیزها را خوب می‌دانند

چیزهای دیگر بد می‌شوند.

بودن و نبودن یکدیگر را می‌آفرینند.

سخت و ساده یکدیگر را پشتیبانند.

بلند و کوتاه یکدیگر را تعریف می‌کنند.

پستی و بلندی به یکدیگر وابسته‌اند.

قبل و بعد به دنبال هم می‌آیند.

بنابراین فرزانه بدون انجام دادن کاری عمل می‌کند

و بدون به زبان آوردن کلمه‌ایی آموزش می‌دهد.

اتفاقات رخ می‌دهند و او به آنها اجازه رخ دادن می‌دهد؛

موارد مختلف ناپدید می‌شوند و او به آنها اجازه از بین رفتن می‌دهد.

او دارد، بدون آنکه مالک چیزی باشد،

عمل می‌کند، بدون آنکه انتظاری داشته باشد.

وقتی کارش به اتمام می‌رسد، آن را فراموش می‌کند.

به همین دلیل برای همیشه جاوید باقی می‌ماند.

۰۵ فروردین ۱۳۸۷

راهنمای هنر زندگی و خرد ناب؛ تائو تچینگ

doe5

تائویی که بتوان آن را بر زبان آورد

تائوی جاودان نخواهد بود.

نامی که بتوان آن را ذکر کرد

نامی ماندگار نخواهد بود.

آنچه نمی‌توان برایش نامی نهاد حقیقت جاوید است.

رها از آرزوها می‌توان اسرار را درک کرد.

دربند آرزو تنها می‌توان جلوه‌ها را دید.

اسرار نهان و جلوه‌های عیان

هر دو از یک منبع‌اند.

این منبع را تاریکی نامیده‌اند.

تاریکی در تاریکی؛

دروازه ورود به دنیای شناخت.

۱۸ اسفند ۱۳۸۶

آشنایی با رشته های علوم؛ نوشته تورج حسن زاده

برای آشنایی با رشته‌های علوم می‌بایست نخست با مفهوم علم آشنا شد و سپس با رشته‌ها و شاخه‌های مختلف آن آشنایی حاصل کرد. علم دارای دو معنای عام و خاص است. علم در معنای عام به هر نوع دانش روشمند اطلاق می‌گردد. معنای خاص علم به دانشی اشاره می‌کند که مبتنی‌ است بر روشی خاص به نام روش علمی. روش علمی خود مبتنی است بر مشاهده و آزمون؛ مشاهده‌پذیری و آزمون‌پذیری دو ویژگی مهم علم محسوب می‌گردد. یکی از مهمترین تمایزات علم از غیر آن همین ابتنای علم بر روش علمی است. اضافه بر این، گزاره‌های علمی گزاره‌هایی درباره بایدها ونبایدها نیستند، بلکه درباره آنچه هست سخن می‌گویند. یکی از وظایف مهم علم توضیح و توصیف جهان است به همان شکلی که جهان فی‌الواقع وجود دارد. گزاره‌های علمی مبتنی بر تجربه «a posteriori» هستند. گزاره‌های مقدم بر تجربه «a priori» خوانده می‌شوند. با توجه به تقسیم گزاره‌ها به دو دسته گزاره‌های مقدم بر تجربه و گزاره‌های مؤخر بر ‌تجربه، علوم نیز تقسیمات مختلفی پیدا می‌کنند. یکی از این تقسیمات تقسیم علم به دو دسته علوم فرمال و جز آن است. علوم طبیعی، علوم اجتماعی، و علوم انسانی از دیگر تقسیمات علوم هستند. فیزیک سرگروه علوم طبیعی، جامعه‌شناسی سرگروه علوم اجتماعی، و فلسفه سرگروه علوم انسانی به شمار می‌آید. برخی از مفاهیم و اصطلاحات مهم علم عبارتند از قانون، نظریه، فرضیه، و مدل. برخی مسائل مهم علم نیز عبارتند از مسئله استقرا، مسئله تمیز علم از غیر علم و مسئله نسبت علم با حقیقت.

فهرست مندرجات

(1)گذری بر معنای علم

(2) تقسیمات علوم

(1) گذری بر معنای علم

علم «science» واژه ایی ست غربی و ریشه در واژه لاتینی «scientia» دارد: نوعی دانش یا معرفت «knowledge» کلی و عام. اما نه هر نوع معرفتی. معرفتی که به نحوی سیستماتیک «systematic» و روشمند به دست آمده‌ باشد. پس علم در معنای کلی دانشی ا‌ست که با اتکای برنوعی روش بدست آمده‌باشد. برای مثال یکی از معارف روشمند ، فلسفه است. دانش اخلاق هم یکی دیگر از این نوع معارف ا‌ست. این روش لزوما مبتنی بر مشاهده و یا تجربه نیست. یک فیلسوف برای اثبات نظریاتش نیازی به آزمایشگاه ندارد. عالم اخلاق نیز همینطور. به این جمله توجه کنید: «انسان نباید دروغ بگوید.» این جمله نمونه‌ایست از یک گزاره اخلاقی. این گزاره می گوید که انسان چه گونه باید باشد نه اینکه چگونه هست. بحث درباره بایدها و نبایدها بحث درباره هنجارهاست. به همین خاطر ا‌ست که به این گزاره ها گزاره های هنجاری یا «normative» می‌گویند. اما اینکه آدمها چگونه هستند مقوله دیگری ا‌ست. انسانها ممکن ست دروغ بگویند یا دزدی کنند اما این واقعیت ها اعتبار آن دسته از گزاره های اخلاقی را که می‌گوید انسان نباید دزدی کند یا دروغ بگوید خدشه دار نمی‌کند. بنابراین به نظر می رسد که قلمرو آنچه هست متفاوت ‌است از قلمرو آنچه باید باشد. یک فیلسوف یا عالم اخلاق تکلیف جهان و هر آنچه در آن هست را می‌تواند در حالیکه بر تخت خواب خود لمیده است به تمامی معین کند! یک فیلسوف در تمام مدت عمر خود به ندرت دست به آزمایش می‌زند. البته این از ارزش کار او نمی‌کاهد. بلکه سخن در باره روش خاصی ا‌ست که یک فیلسوف با آن تفلسف می‌کند. این روش فلسفه ا‌‌‌ست و این ماهیت فلسفه ا‌ست که اقتضا می‌کند چنین باشد.

علم در معنای عام خودش از این نظر که روشمند ا‌ست با فلسفه و اخلاق اشتراکاتی دارد. اما علم نمی گوید که جهان چگونه باید باشد. بلکه می گوید که چگونه هست. یکی از اهداف مهم علم توصیف جهان است آن گونه که هست. البته کار علم منحصر به توصیف نیست : پیش بینی پدیده ها، کاربرد در ساخت ابزارآلات دقیق، بهبود وضعیت زیستی انسانها و بسیاری اهداف مهم دیگر. علم در معنای خاص خود ناظر به همین معنا است. دانشی که ادعا می کند جهان را آنطور که هست توصیف می‌کند نمی‌تواند همچون فلسفه منفک از جهان و رویداد های آن باشد. این دانش باید بتواند نشان دهد که جهان واقعا همانگونه ا‌ست که ادعا می شود که هست. بنابر این گزاره های علمی بایستی قابل ارزیابی باشند. آزمون پذیری یکی از مشخصه های اصلی گزاره های علمی ا‌ست. مشاهده پذیری هم یکی دیگر از ویژه گی های مهم گزاره های علمی ا‌ست. در اینجاست که روش علمی شکلی خاص به خود می‌گیرد. یکی از وجوه تمایز علم از سایر معارف بشری همین روش خاصی ا‌ست که در برخورد با پدیده های طبیعی به کار می‌گیرد. یعنی روش مبتنی بر مشاهده و آزمون یا به اختصار بگوییم روش علمی یا “scientific method” . پیش از اینکه درباره روش علمی توضیح بیشتری بدهیم خوب ا‌ست با برخی تقسیم‌بندی های علم آشنا شویم.

(2) تقسیمات علوم

یکی از تقسیمات مهم در علم، تقسیم آن به دو حوزه علوم طبیعی «natural science» و علوم اجتماعی «social science» است. حوزه علوم طبیعی حوزه طبیعت ا‌ست وعلوم طبیعی به علومی اطلاق می گردد که به مطالعه پدیده های مشاهده پذیر طبیعت و قوانین مربوط به آنها می پردازد. حال آنکه حوزه علوم اجتماعی حوزه قرادادهای اجتماعی و امور مربوط به جامعه ا‌ست. جامعه‌شناسی «sociology» نمونه ایی بارز از علوم اجتماعی ا‌ست و فیزیک «physics» نمونه ایی اصیل از علوم طبیعی. جامعه‌شناسی به عنوان سر‌نمون علوم اجتماعی به مطالعه ساختار، ریشه ها و تحولات جوامع انسانی و رفتار افراد، گروه ها و نهادهای اجتماعی در جامعه می پردازد. در مقابل، فیزیک به عنوان سر‌نمون علوم طبیعی دانشی ا‌ست که در باره ماده، انرژی، نیرو وارتباط میان آنها مطالعه می کند. بیولوژی، شیمی، زمین شناسی و اختر شناسی نیز در زمره علوم طبیعی و روان شناسی، اقتصاد، علوم تربیتی، علوم سیاسی، تاریخ، جغرافیا، حقوق، زبان شناسی و انسان شناسی در زمره علوم اجتماعی به شمار می‌آیند. برخی نیز تاریخ و حقوق را به همراه ادبیات، زبان ها، فلسفه، ادیان و هنر جزو علوم انسانی می‌دانند. تفاوت علوم اجتماعی و علوم انسانی در این است که علوم اجتماعی در روش تا اندازه ایی به علوم طبیعی شبیه است به این معنا که آن نیز همچون علوم طبیعی از داده های کمی «quantitative» و کیفی «qualitative» و روش های مبتنی بر این دو به صورت توأمان بهره می‌گیرد؛ اما برای مثال داده های فلسفی اساسا قابل اندازه‌گیری نیستند. برعکس، جامعه‌شناسی از روش‌های کمی همچون آمار در پردازش اطلاعات بهره می‌برد در حالی که همین آمار در فلسفه اساسا فاقد کاربرد ا‌ست.

اما در این میان معرفی وجود دارند که به نظر می‌رسد به هیچیک از حوزه‌های علوم طبیعی، علوم اجتماعی و علوم انسانی تعلق ندارند. مهمترین این معارف ریاضیات «mathematics» است. موضوع مورد مطالعه ریاضیات نه طبیعت است نه اجتماع و نه انسان بلکه درباره اعداد، اشکال ومقادیر و روابط بین آنها صحبت می‌کند. ریاضیات نشانه‌ها «sign»، نمادها «symbols»، وبرهانها «proofs» را به کار می‌گیرد و مشتمل‌ است بر نظریه اعداد، جبر، حسابان، هندسه و مثلثات (در تعریفی انتزاعی‌تر موضوع ریاضیات عبارت است از کمیت، ساختار، فضا و تغییرکه می‌بایستی در گفتاری تخصصی‌تر بدان پرداخت) . اما آیا براستی می‌توان ریاضیات را در زمره علوم دانست؟ همانطور که گفتیم روش علوم مبتنی‌ست بر مشاهده و تجربه و به سختی می‌توان ریاضیات را دانشی مبتنی بر مشاهده و تجربه یا درباره مشاهدات و تجربیات دانست. اگر قلمرو طبیعت، اجتماع و انسان را قلمرو واقعیت بدانیم ریاضیات هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. اینشتاین می‌گوید: «قوانین ریاضیات آنجا که به واقعیت مربوط می‌شوند یقینی نیستند و آنجا که یقینی‌اند به واقعیت مربوط نمی‌شوند.» . اگر علم به معنای عامی که به آن اشاره کردیم مورد نظر باشد ریاضیات یقینا جزو علوم محسوب می‌گردد (دیدیم که به این معنا فلسفه هم جزو علوم ا‌ست) . مسئله در اینجا اینست که آیا ریاضیات را می‌توان علم به معنای خاص آن دانست؟ این مشکل گریبانگیر همه آن علومی ا‌ست که علوم فرمال«formal science» نامیده می‌شوند. علم فرمال دانشی ا‌ست تئوریک که با سیستم‌های تئوریک فرمال مانند منطق، ریاضیات وشاخه‌های نظری همچون علوم کامپیوتر، تئوری اطلاعات و آمار سروکار دارد. علوم فرمال برساخته‌ایی از نمادها و قواعد تئوریک‌اند. وابستگی تنگاتنگ میان علوم فرمال و رشته‌های شاخصی از علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی به این تصور که علوم فرمال هم جزو علوم طبیعی ا‌ست دامن می زند. بسیاری از ریاضیدانان از ابتدای تاریخ ریاضیات تا همین اواخر بر این عقیده بودند که جهان فیزیکی بر اساس قوانین ریاضی شکل گرفته است. فیثاغورث نمونه خوبی از این دست ریاضیدانان ا‌ست. وی عقیده داشت که همه چیز با ریاضیات مرتبط‌‌ است و اینکه عدد واقعیت نهایی و حقیقت غایی ا‌ست. نیوتن نیز چنین می‌اندیشید که خداوند جهان را بر اساس ریاضیات طراحی نموده ا‌ست. بدیهی‌ست که بر اساس این عقیده مطالعه ریاضیات مطالعه جهان طبیعت خواهد بود؛ و ریاضیات و دیگر علوم فرمال شاخه هایی از علوم طبیعی.

۱۴ اسفند ۱۳۸۶

معانی مختلف یک نظریه؛ نوشته تورج حسن زاده

نظریه یا تئوری «theory» بسته به متنی که در آن قرار می‌گیرد دارای معانی متفاوتی‌ است. قاعده، تکنیک، تفکر و تامل، ایده‌هایی که در نتیجه تفکر شکل می‌گیرند، شرایط و مقتضیات فرضی، و اصول علمی که در توصیف یک پدیده به کار میرود همگی از معانی متفاوت نظریه است.

فهرست

1.نظریه به مثابه مجموعه‌ایی از قواعد

2.نظریه به مثابه نفس تفکر و تعمق

3.نظریه به مثابه محصول تفکر و گمانه‌زنی

4.نظریه به مثابه شرایط و مقتضیات فرضی

5.نظریه به مثابه اصول علمی تبیین کننده پدیدار‌ها

1.نظریه به مثابه مجموعه‌ایی از قواعد

گاه مراد از نظریه مجموعه‌ایی از قواعد، ایده‌ها،اصول و تکنیکهایی ا‌ست که تصور می‌شود بر یک موضوع حاکم است. این مجموعه از قواعد متمایز ا‌ست از آن چیزی که در واقعیت رخ می‌دهد. برای مثال ممکن ست کسی قواعد و تکنیکهای حاکم بر بازی فوتبال را به خوبی بداند اما در عمل بازیکن خوبی نباشد. این که قواعد و نظریه‌ها تا چه حد می‌توانند راهنمای عمل باشند محل مناقشه ا‌ست( رجوع کنید به آرای ویتگنشتاین و توماس کوهن در همین زمینه ).

2.نظریه به مثابه نفس تفکر و تعمق

گاه مراد ازنظریه صرف تفکر و تعمق درونی‌ است. نوعی اندیشه‌ورزی و تامل انتزاعی. نظریه‌پرداز در این معنا مترادف متفکر است.

3.نظریه به مثابه محصول تفکر و گمانه‌زنی

گاه مراد از نظریه ایده و یا عقیده‌ایی ا‌ست که در نتیجه تفکرو یا حدس و گمان حاصل می‌گردد.

4.نظریه به مثابه شرایط و مقتضیات فرضی

گاه مراد از نظریه مجموعه‌ایی از شرایط، مقتضیات و یا اصول فرضی ا‌ست. در همین معنا‌ست که گفته می‌شود فلان چیز فقط به حرف و در نظر درست است ونه در عمل.

5.نظریه به مثابه اصول علمی تبیین کننده پدیدار‌ها

و در آخر مراد از نظریه گاه مجموعه‌ایی از فاکتها، گزاره‌ها و یا اصولی‌ است که به صورت همبسته با هم در توصیف یک پدیدار به کار گرفته می‌شوند. این معنا از نظریه بیشتر در علم کاربرد دارد.