۰۶ خرداد ۱۳۸۸
«فلسله علوم طبیعی» اثر کارل همپل ؛ 11-22 Out line
اول: فرضیات چگونه شکل میگیرند؟ برخی معتقدند که دانشمندان از طریق استنتاج استقرایی به فرضیات دست مییابند. استنتاج استقرایی در برابر استنتاج قیاسی قرار دارد.
الف: استنتاج قیاسی: در این نوع از استنتاج از یک یا چند مقدمه نتیجهایی حاصل میگردد به نحوی که ممکن نیست مقدمات درست و نتیجه نادرست باشد. استنتاج قیاسی سیر از کلی به جزیی است و مقدمات از نظر محتوای اطلاعات از نتیجه قویتراند. همچنین نتیجه ضرورتا مندرج در مقدمات است.
ب: استنتاج استقرایی: در این نوع از استنتاج از مقدمات جزیی به یک نتیجه کلی میرسیم، نتیجهایی که خصلت قانون یا یک اصل کلی را دارد. نتیجه استنتاجهای استقرایی به احتمال زیاد در مقدمات آن مندرج است.
پ: ولف درباره نقش استقراء در پژوهشهای علمی که در واقع وضع آرمانی عمل دانشمندان را توصیف میکند چنین مینویسد: « اگر بخواهیم ببینیم ذهنی که از لحاظ قدرت و سلطه برتر از ذهن بشر اما از لحاظ فرایندهای ذهنی متعارف باشد...چگونه از روش علمی استفاده میکند، جریان کار او به قرار زیر خواهد بود: نخست همه واقعیات را مشاهده و ثبت میکند، بیآنکه از فرضیهایی یا اصلی جز آنچه منطق تفکر، ناگزیر، ایجاب میکند، استفاده کند. دوم، واقعیات مشاهده شده و ثبت شده را تحلیل و طبقه بندی می کند، بی انکه از فرضیه ایی یا اصلی جز آنچه منطق تفکر، ناگزیر ایجاب می کند، استفاده کند. سوم، از این تحلیل واقعیات، میتواند به روش استقرایی احکامی کلی در مورد روابط بین آنها –چه ردهایی و چه علی- استنتاج کند. چهارم، ادامه تحقیق هم میتواند قیاسی باشد و هم استقرایی، و در آن از احکام کلیی که قبلا برقرار شدهاست استفاده میشود.» در این عبارت هر تحقیق علمی آرمانی از چهار مرحله تشکیل شدهاست: (1) مشاهده و ثبت همه واقعیات؛ (2) تحلیل و طبقه بندی این واقعیات؛ (3) بهدست آوردن احکام کلی از آنها به روش استقرایی؛ (4) آزمودن احکام کلی. اما این نظر به دلایل زیر معقول و واقعبینانه نیست:
«فلسله علوم طبیعی» اثر کارل همپل 11-22 Out line
اول: فرضیات چگونه شکل میگیرند؟ برخی معتقدند که دانشمندان از طریق استنتاج استقرایی به فرضیات دست مییابند. استنتاج استقرایی در برابر استنتاج قیاسی قرار دارد.
الف: استنتاج قیاسی: در این نوع از استنتاج از یک یا چند مقدمه نتیجهایی حاصل میگردد به نحوی که ممکن نیست مقدمات درست و نتیجه نادرست باشد. استنتاج قیاسی سیر از کلی به جزیی است و مقدمات از نظر محتوای اطلاعات از نتیجه قویتراند. همچنین نتیجه ضرورتا مندرج در مقدمات است.
ب: استنتاج استقرایی: در این نوع از استنتاج از مقدمات جزیی به یک نتیجه کلی میرسیم، نتیجهایی که خصلت قانون یا یک اصل کلی را دارد. نتیجه استنتاجهای استقرایی به احتمال زیاد در مقدمات آن مندرج است.
پ: ولف درباره نقش استقراء در پژوهشهای علمی که در واقع وضع آرمانی عمل دانشمندان را توصیف میکند چنین مینویسد: « اگر بخواهیم ببینیم ذهنی که از لحاظ قدرت و سلطه برتر از ذهن بشر اما از لحاظ فرایندهای ذهنی متعارف باشد...چگونه از روش علمی استفاده میکند، جریان کار او به قرار زیر خواهد بود: نخست همه واقعیات را مشاهده و ثبت میکند، بیآنکه از فرضیهایی یا اصلی جز آنچه منطق تفکر، ناگزیر، ایجاب میکند، استفاده کند. سوم، از این تحلیل واقعیات، میتواند به روش استقرایی احکامی کلی در مورد روابط بین آنها –چه ردهایی و چه علی- استنتاج کند. چهارم، ادامه تحقیق هم میتواند قیاسی باشد و هم استقرایی، و در آن از احکام کلیی که قبلا برقرار شدهاست استفاده میشود.» در این عبارت هر تحقیق علمی آرمانی از چهار مرحله تشکیل شدهاست: (1) مشاهده و ثبت همه واقعیات؛ (2) تحلیل و طبقه بندی این واقعیات؛ (3) بهدست آوردن احکام کلی از آنها به روش استقرایی؛ (4) آزمودن احکام کلی. اما این نظر به دلایل ذیر معقول و واقعبینانه نیست:
1. نخست آنکه ثبت همه واقعیات نه معقول است و نه ممکن. نمیتوان همه آنچه را که تا کنون رخ دادهاست به دلیل شماره و تنوع آنها ثبت نمود. ضمن آنکه همه دادههایی که ممکن است از این طریق بدست آیند دادههای مناسب و مربوط نیستند.
1.1- فرضیه معیار سنجش مربوط یا نامربوط بودن واقعیات یا یافتههای تجربی است. یک یافته تجربی زمانی نسبت به یک فرضیه مناسب تلقی میگردد که بتوان آن یافته را از آن فرضیه استنتاج کرد.
1.2- اینکه که در مرحله گردآوری دادهها نباید از فرضیههای پیشین بهره گرفت خود ناقض خود است. برعکس ما در مقام گردآوری دادهها به کمک فرضیههای موقتی نیازمندیم. «گردآوری همه دادههای مناسب بدون شناختن فرضیههایی که این دادهها نسبت به آنها مناسباند کاری ناممکن است.»
2. تحلیل و طبقه بندی دادهها نیز تنها در ربط و نسبت با یک فرضیه یا مجموعهایی از فرضیات امکانپذیر است. بدون وجود فرضیه کار تحلیل و طبقه بندی بینتیجه خواهد بود.
3. فرضیهها و نظریهها را نمیتوان به صورت مکانیکی با توسل به قواعدی کلی –قواعد استقراء- از دادهها استخراج کرد. این فرایند نیازمند تخیل خلاق است. روش استقراء روشی کلی و مکانیکی نیست چراکه فرضیهها اساسا مشتمل بر الفاظی هستند که این الفاظ در توصیف پدیدههایی که این فرضیهها وظیفه تبیین آنها را بر عهده دارند به کار نمیروند. بنابراین: «فرضیهها و نظریههای علمی از واقعیات مشهود استخراج نمیشوند، بلکه برای تبیین و توضیح آنها ابداع میشوند، و شامل حدسهایی هستند در مورد ارتباطاتی که ممکن است بین پدیدههای مورد مطالعه وجود داشته باشد، و در مورد نظمها و الگوهایی که ممکن است در پشت وقوع آنها نهفته باشد.»
3.1- مقام کشف و دستیابی به یک نظریه و مقام نقد و ارزیابی آن نظریه دو مقوله متمایز از هم را تشکیل میدهند. آنچه عینیت یک نظریه را حفظ میکند همین مقام نقد و ارزیابی یک نظریه است. مشاهده و آزمون دو شیوه مهم در ارزیابی نظریهها محسوب میگردند.
3.2- تخیل و ابداع درنظریههای مبتنی بر قیاس همانند نظریههایی که در ریاضیات کاربرد دارند نیز نقشی مهم دارند. قواعد قیاس در استنتاج از مقدمات ما را به هیچ جهت خاصی هدایت نمیکنند. نتایج بیشماری از یک یا چند مقدمه مفروض میتوان گرفت. و مقدمات خود نمیگویند که کدام نتایج جالب یا مهم از آنها قابل استنتاج است. اما اعتبارسنجی نیز در اینجا نقشی مهم در حفظ عینیت استنتاج دارد.
4. آزمودن یک نظریه از دو طریق حاصل میگردد: یکی سنجش سازگاری نظریه با دادههایی که از پیش معتبر به حساب میآیند؛ دوم استخراج نتایج آزمونپذیر از فرضیه و سنجش اعتبار آنها. آزمودن مکرر یک نظریه آن را به طور قطعی اثبات نمی کند بلکه آن را کم و بیش پشتیبانی می کند.
نتیجه: اگرچه تحقیق علمی را نمیتوان بنابر معیار آرمانی و تنگنظرانه ولف استقرایی دانست اما میتوان آن را به معنایی وسیعتر استقرایی دانست زیرا دادهها نه به نحو قیاسی که تنها به نحوی استقرایی و نه ضروری پشتیبانی میگردند. و نیز قواعد استقراء قواعد اعتبارسنجی هستند و نه قواعدی برای کشف نظریهها.
اشتراک در:
پستها (Atom)