۱۲ بهمن ۱۳۸۷

«سرآغاز کار هنری» اثر مارتین هایدگر؛ (outline) قسمت دوم

دوم. شیء و اثر [23-5]

الف- شیء یا موجود یعنی آن چیزی که معدوم مطلق نیست.اشیاء گستره وسیعی دارند که نازلترین آن شیء محض یا همان «شیء خشک و خالی» است. و اما یک پرسش مهم: شیئیت شیء به چیست؟

ب-سه تعبیر مختلف از شیئیت شیء که در تاریخ تفکر غرب تا به امروز قوت و قدرت یافته و از فرط استفاده آنها را بدیهی فرض کرده‌اند:

1- تعریف شیئیت شیء به جوهر دارای اعراض. این تعبیر از شیء به ظاهر با ساختار زبان مطابقت دارد. با نظر به ساختار جمله و مقایسه آن با ساختار شیء مطابق با این تعبیر گفته می‌شود که در یک جمله مفروض موضوع با جوهر، و محمول با عرض متناظر‌است. این تعبیر از شیئیت شیء، نحوه دریافت آدمی از شیء را با نظر به ساختار جمله به ساختار خود شیء تعمیم می‌دهد.
1.1- و اما کدام یک از این دو، ساختار جمله یا بنای شیء، اول و اساس دیگری‌است؟ هیچکدام. حقیقت آن است که این هردو و نسبت متقابل آنها «000 از منشاء اصیل‌تر مشترکی بر می‌آید.» [10] براستی اگر ما از پیش بنای شیء را درنیافته باشیم از کجا می‌توانیم بدانیم که جمله چه چیز را تصویر می‌کند؟!
1.2- تعریف شیء به جوهر دارای اعراض اگر هم جامع باشد، مانع نیست چراکه نمی‌توان به کمک این تعریف، شیء محض و حقیقی را از غیر آن جدا نمود.
1.3-پس این مفهوم از شیء که بر هر چیز و در هر زمان صدق می‌کند به ذات شیء راه نداشته (...بلکه به آن تاختن می‌برد.) [11]
2- شیء به مثابه وحدت شتات داده‌های حسی. یعنی مجموعه آنچه که از یک شیء به حس درمی‌یابیم.
2.1- این تعبیر از شیئیت شیء نیز همانند تعبیر قبلی آنچنان درست و بدیهی می‌نماید که نمی‌تواند حقیقی باشد.
2.2-تجربه حسی ما از یک شیء مفروض آن را همچون یک شیء واحد بر ما عرضه می‌کند نه هزاران تجربه حسی منفرد.
2.3-«از جمیع محسوسات به ما بس نزدیکتر خود چیزهاست.» [12]
2.4-شیء در تعبیر اول از تن بسیار دور و در تعبیر دوم بدان بسیار نزدیک می‌گردد، و در این میانه خود شیء‌است که از دست می‌شود.
3-شیء به مثابه ترکیب ماده و صورت. سختی و پایندگی یک شیء به ماده آن است و انسجام و ثبات آن به صورت.
3.1-در این تعبیر شیء آنگونه که هست بر ما پدیدار می‌گردد.
3.2-و همانقدر بر اشیای طبیعی صدق می‌کند که بر ابزارها.
3.3-تمییز ماده از صورت تا کنون در نظریه‌های زیبایی‌شناسی همچون مفهومی راهنما عمل کرده است اما
3.3.1-این واقعییت دلیل بر موجه بودن این تعبیر نیست و نیز
3.3.2-دلیل بر آن نیست که این مفاهیم اصولا به حوزه هنر و کار هنری تعلق داشته باشند و دست آخر اینکه
3.3.3-دامنه گسترش این مفاهیم بسی بیشتر از حوزه زیبایی‌شناسی است.
3.4-اما خواستگاه ترکیب ماده و صورت کجاست؟ در شیئیت شیء یا در اثریت اثر؟
3.4.1-کارایی یا سودمندی مشخصه اصلی شیء است، چونان یک ابزار.
3.4.2-پس «موجود را از ماده و صورت عبارت دانستن در ذات ابزار است که جایگاه دارد.» [14]
3.5-ابزار موجودی است میانه شیء محض یا خشک و خالی و اثر هنری. از آن جهت که چیزی است ساخته و پرداخته شده همچون یک جفت کفش که در گوشه‌ایی رها شده به شیء خشک و خالی می‌ماند. و از آن جهت که محصول دست انسان است به اثر هنری شباهت دارد. و اما اثر هنری از آن رو که موجودی است درخود و مکتفی به ذات شیء محض را ماننده است.
3.6-«پس ابزار به حکم آن‌که متصف است به وصف چیزی نیمی چیز است و از آن بیشتر و به حکم آن‌که اکتفا به ذات کار هنری را ندارد، نیمی کار هنری است و از این کمتر است.» [14]
3.7-اما از آن‌جا که ابزار برزخ میان شیء و اثر است چه بسا وسوسه شویم که ابزار بودن (یعنی ترکیب ماده و صورت) را مفتاح فهم هرچه غیر آن است اعم از شیء خشک و خالی و اثر و خلاصه همه چیز بدانیم. برای مثال بگوییم که شیء خشک و خالی ابزاری است که اسقاط شده و کارایی خود را از دست داده است. که اگر چنین است :
3.8-شیء را عبارت از ماده و صورت دانستن نیز همچون دو تعریف دیگر بر شیئیت شیء تاختن می‌برد.
پ-پس مفاهیم رایج، مستعمل و نخ نما را کنار بگذاریم و بگذاریم که موجود خود با ما سخن بگوید و بگذاریم تا آن در ذات خود بیارمد.«چیز نمودار نیامدنی به سرسختانه‌ترین وجهی از آن که بر تفکر دیدار بنماید پرهیز می‌کند. آیا نه آن است که درست همین پرهیز خشک و خالی [از دیدار نمودن]، این در خود آرمیده بودن تأویل‌ناپذیر لازم ذات چیز است؟ پس آیا نباید همین حیث غریب و بسته بودن، آشنای تفکری شود که می‌کوشد تا چیز را بیندیشد؟ اگر چنین باشد، نباید راه چیز بودن چیز را به قسر و جبر بگشاییم. [17]

۱ نظر:

لطفا نظر بدهید و آزادانه انتقاد کنید.